چکیده:
وقتی با خودم فکر میکنم میبینم همه تواناییهای آدمهای توانمند در یک کلمه خلاصه میشود، حل مساله پایدار. آن ها می توانند به راحتی همه مسالههای روزمرهشان و همه مسائل کوتاه مدت و میان مدت و بلندمدت کار و زندگیشان را حل کنند. اما همه ما هم تلاش می کنیم که مسالههایمان را حل کنیم، پس چرا آنها موفق می شوند و ما کمتر موفق می شویم؟
به نظرم می رسد که جواب سوال فوق در حل مساله به صورت پایدار است یعنی راه حلهایشان زودگذر و برای حل مساله به صورت موقت نیست. بلکه هر چه می توانند طوری مساله را حل می کنند که طولانیتر دچار آن نشوند و برای اینکه این اتفاق بیفند، کاری که آنها میکنند به نظرم این است که عمیق تر نگاه می کنند و به یکی سری زیرساختها و بنیانها توجه دارند و به عبارتی مسالههایشان را حتی مسالههای روزمرهشان را اساسیتر حل میکنند.
نکته دیگر این است که این زیرساختها بسیار سادهاند ولی وقتی به آنها توجه می کنند، چیزی به نام «دست پنهان اصلاح مستمر» به کمکشان می آید و به تدریج این زیرساختهای ساده را قویتر و بهروزتر میکند.
کلمات کلیدی:
مسالههای روزانه، مساله، حل مساله پایدار، زیرساخت، دست پنهان اصلاح مستمر

می دانیم که بهترین راه فرار از یک مساله، حل آن است. پس گام اول «اراده و باور» به این است که بهترین راه فرار از مساله، «حل» آن است.
نکته دوم این است که مساله را باید به صورت «پایدار» حل کرد. برای این کار نیاز است که یک سری «زیرساختها» فراهم شود. هر مسالهای زیرساختهای مربوط به خود را دارد که باید تامین شوند تا جواب مثبت از آنها بگیریم و احساس رضایت خوبی داشته باشیم.
مثلاً روزهای گذشته که به بیمارستان و ملاقات مادرم می رفتم، یکی از چیزهایی که مرا اذیت می کرد، شلوغ بودن اتاق و روی میزها بود. این شلوغ بودن، مساله من بود و حالا برای اینکه من احساس خوبی پیدا کنم در گام اول با خودم گفتم که بهترین راه برای از بین بردن این احساس بد، حل آن است یعنی دور و بر را مرتب کنم. من که فقط دو ساعت آنجا بودم، می توانستم تحمل کنم تا آن دو ساعت تمام شود ولی خوب تحمل آن دو ساعت و با آن اوضاع خیلی برایم سختتر از بلند شدن و چند دقیقه وقت گذاشتن و مرتب کردن بود.
ضمن این که وقتی مرتب می کنی، غیرمستقیم به همه حاضران در اتاق به نوعی محبت می کنی و آنها هم احساس خوبی پیدا می کنند. به علاوه اینکه یک رفتار خوب را هم داری فرهنگسازی می کنی. خوب قطعاً معامله پر سودی است اگر بجای 2 ساعت تحمل کردن نامرتبیها و در عذاب بودن، 10 دقیقه بلند شوم و آنجا را مرتب کنم و این همه احساس و انرژی مثبت در اتاق جریان بدهم.
همه آنچه در بالا نوشتم، گام اول یعنی اراده حل مساله بود.
اما باید این حل مساله به صورت پایدار اتفاق بیفتد یعنی بعد از حل آن، تا مدتهای قابل قبولی مساله دوباره ظاهر نشود. برای این کار و این که پایداری داشته باشیم نیاز به «زیرساخت»هایی داریم.
هر مسالهای زیرساختهای مربوط به خود را دارد که در ابتدا هم بسیار ساده هستند و باید هم این گونه باشند، مثلا برای مرتب کردن وسایل، زیر ساختش «تعیین مکان برای هر وسیله است».
نکته ی مهم در رابطه با زیرساختِ حل مساله این است که این زیرساخت بسیار ساده و اولیه است مثل همان تعیین جای مکان برای هر وسیله در حل مساله مرتب کردن اتاق. این زیرساخت اولیه نیاز به فکر پیش ندارد و می تواند در همان حین شروع به کار ان را فراهم کرد. اتفاقا نکته مهم این است که چون در حین کار مکان وسایل تعیین می شود امکان اصلاح بیشتری دارد. خوب حالا که اتاق را مرتب کردیم، اگر این مرتب بودن باقی ماند، خوب یعنی زیرساخت نیاز به اصلاح ندارد، اما اگر این مرتب بودن از بین رفت، کاری که باید کرد، رجوع به همان زیرساخت اولیه است یعنی همان مکانهایی که در نوبت قبل تعیین کردیم و حالا خیلی سریعتر می توان وسایل نامرتب را سریع در مکان خودش قرار داد و اگر دیدیم که بعضی از مکان ها می تواند بهتر شود مثلاً عوض شوند یا چند مکان ترکیب شوند یا مکانی تفکیک شود، این اصلاحات را انجام دهیم و به این ترتیب به زیرساخت را اصلاح کنیم.
نکته جالب و مهم این است که اگر زیرساخت اولیه تهیه شود، ما چیزی داریم تحت عنوان «دست پنهان اصلاح مستمر» که خودش روی زیرساخت اولیه می آید و به تدریج آن را اصلاح کرده و بهبود می دهد.
پس جمع بندی پرحرفیهای من در بالا می شود اینکه :
1- اول اقرار کنیم که بهترین راه فرار از یک مساله، حل آن مساله است.
2- زیرساختهای اولیه و فی البداهه حل مساله را مشخص کنیم.
3- گام سوم اصلاح زیرساخت که خودبخود و توسط «دست پنهان اصلاح زیرساخت» انجام خواهد شد.
من برای اینکه این روش در من نهادینه شود، جدول زیر را تهیه کرده ام و هر روز در مواجهه با مسالههای روزمرهام تکمیلش می کنم:
